درمان تعصبات نژادی با آزمون روانشناسی
اکران «وارونه» فیلم تازه شرکت پیکسار از جشنواره کن آغاز شد
فیلم «وارونه» (Inside Out) انیمیشن سه بعدی تازه ای از شرکت پیکسار است. داستان فیلم بر اساس ایده کارگردان شکل گرفته و در ذهن یک دختر نوجوان روی می دهد. شادی، خشم، تنفر، ترس و غم پنج احساسی است که زندگی ریلی اندرسون، دختر نوجوان را شکل می دهد.
انیمیشن «وارونه» اولین بار روز هجدهم ماه مه در بخش خارج از مسابقه شصت و هشتمین جشنواره کن به نمایش در آمد.
جان لستر، مدیر عامل شرکت پیکسار با اشاره به جالب بودن پروژه می گوید: «کار طولانی بود، برای فهمیدن روانشناسی و نظریه های علمی در باره احساسات، خاطره و ارتباط آنها با کارکرد مغز تحقیقات زیادی کردیم تا جزییات فیلم درست باشد.»
پیت داکتر، کارگردان می گوید ایده اصلی فیلم را از دوره نوجوانی دخترش الهام گرفته است. او می افزاید: «دخترم وقتی نه ساله بود صدای شخصیت الی در فیلم انیمیشن (آپ) یا «بالا»را اجرا کرد. اما با بزرگتر شدن و رسیدن به سن یازده و دوازده سال ساکت تر و آرام تر شد. و من نمی دانستم در دهنش چه می گذرد. این، نقطه شروع فیلم شد.»
اکران بین المللی فیلم «وارونه» از اوایل ماه ژوئن در سینماها شروع می شود.Ver video "اکران «وارونه» فیلم تازه شرکت پیکسار از جشنواره کن آغاز شد"
فورس ماژور؛ نگاهی روانشناسانه به بنیان خانواده
فیلم «فورس ماژور» داستان یک خانواده سوئدی است. توماس، ابا و دو فرزندشان تصمیم می گیرند تعطیلاتشان را برای اسکی در کوههای آلپ فرانسه بگذرانند. اما در دوران تعطیلات، بی اعتمادی و ناخشنودی پنهان در این خانوادۀ به ظاهر بسیار عالی، خود را نمایان می سازد.
فیلم «فورس ماژور» مورد تحسین منتقدان در جشنواره کن قرار گرفت و توانست به دلیل نگاه ویژه اش، جایزه هیات داوران را کسب کند.
روبن اوستلوند، کارگردان سوئدی در این فیلم به روانشناسی خانواده می پردازد. او می گوید: «این چیزیست که ما در زندگی مان می خواهیم. اینکه ازدواج کنیم و فرزندانی داشته باشیم و در یک خانواده معمولی زندگی کنیم. زیر سوال بردن این سبک از زندگی در زمان ما بسیار چالش برانگیز است.»
یوهانس کونکه، بازیگر فیلم نیز می گوید: «فکر می کنم با ایجاد چنین خانواده ای ما قلعه خودمان را می سازیم و به این ترتیب خودمان را از دیگر مردم جدا می کنیم. در این خانواده ها ما از مردمی دعوت می کنیم که دوستمان دارند. با زوجهایی رفت و آمد داریم که فرزند دارند و اجازه نمی دهیم که هیچ فرد مجردی وارد جمع مان شود. ما از دیگران می بُریم و مردم بسیاری در چنین خانواده هایی ناخشنودند.»
در این فیلم، هنگام صرف نهار در یک رستوران کوهستانی، سقوط بهمن همه چیز را دگرگون می کند. در زمانی که همه به هر سو فرار می کنند، ابا مادر خانواده از همسرش توماس می خواهد که مانند او برای محافظت از فرزندانشان تلاش کند، اما توماس در تلاش برای نجات زندگی خودش است. آنگاه فاجعه رخ می دهد و بنیان خانواده به لرزه در می آید.
نویسنده و کارگردان فیلم می گوید: «یکی از دلایلی که به ساخت فیلم در پیست اسکی علاقمند شدم این بود که چنین محیطی مبارزه میان انسان و طبیعت را بخوبی به تصویر می کشد. چالشی را که میان دنیای متمدن با طبیعت و یا بهتر بگویم با نیروی طبیعت روی می دهد نشان می دهد، و اینکه انسان تلاش می کند این نیروی طبیعت را کنترل کند. چنین تشبیهی را می توان در فضای پیست اسکی در این فیلم یافت.»
اکران «فورس ماژور» تابستان امسال در سوئد آغاز شد و بتازگی پخش آن در نروژ و ایالات متحده آمریکا نیز آغاز شده است.Ver video "فورس ماژور؛ نگاهی روانشناسانه به بنیان خانواده"
آیا ارتباطی بین علم مغز و اعصاب و تجربیات آموزشی وجود دارد؟
پرسش این است که آیا مطالعه نحوه کار مغز، می تواند به بهبود نتایج آموزش کمک کند؟ همچنین آیا می تواند کمکی به به دانش آموزان دچار اختلالات یادگیری باشد؟ اساسا آیا پیوند محکمی بین علم اعصاب و آموزش و پرورش وجود دارد؟ در این مورد اگرچه توافق عمومی وجود ندارد، اما بحث جذابی است.
برای بعضی مانند جودی ویلیز، کارشناس آمریکایی مغز و اعصاب این پیوند بدیهی است. اما برای دیگرانی مانند پرفسور دوروتی بیشاپ، باور به پیوند رشد یافته این دو، هنوز زودرس است.
دوروتی بیشاپ در این زمینه می گوید: “تلاش برای یکپارچه کردن علم اعصاب با آموزش اقدام بزرگی است. من در این زمینه تردید دارم. اساسا برای به کار بستن دست آوردهای عصب شناسی در کلاس درس، بسیار زود است. تا کنون که کاربردی نداشته است.ما از علم اعصاب بسیار چیز ها در مورد کودکان و توسعه مغز آنها به دست آورده ایم، اما کاربرد مستقیم آن در تمرین های آموزشی را دشوار می دانم.”
اما جودی ویلیز معتقد است: “عصب شناسی تا کنون به صرفه جویی میلیارد دلار در امر آموزش کمک کرده است. قبل از آنکه ما روی عصب شناسی سرمایه گذاری کنیم، اسطوره های عصب شناسی وجود داشتند و مردم هزینه زیادی را صرف تمرین مغز سمت راست و مغز سمت چپ می کردند. پیشرفت علم اعصاب اکنون تصویر درستی از آنچه در مغز اتفاق می افتد را ارائه می کند و ما می توانیم با این دست آوردها هر نظریه یا کارکرد مداخله گرانه ای را آزمایش کنیم.”
دوروتی بیشاپ: “بهتر است از منظر روانشناسیِ شناختی به مسئله نگاه کنیم. برای نمونه اگر درباره آموزش خواندن فکر کنیم، می دانیم که روند آموزش از طریق این نوع روانشناسی تنظیم می شود. گرچه بسیاری از مردم خواندن را روندی تصویری می دانند، اما تحلیل نقش صداها در زبان به توسعه روش های آموزش زبان به کودکان از طریق تمرکز بر صدای واژه ها، به جای نگرانی از کاربرد نادرست حروف آنها، انجامیده است.”
جودی ویلیز: “زمانی که معلمان در می یابند که ریشه نبوغ در ژن ها و نقش پیشینه افراد برای راه آینده شان نیست، تلاش و انرژی تازه ای را صرف دانش آموزان می کنند. و زمانی هم که دانش آموزان معلم را علاقمند تر بیابند، تلاش بیشتری در آموختن به خرج می دهند. این یک بازی دو طرفه است. نامه هایی که من از معلمان دریافت می کنم، نشانمی دهد که آنها چقدر موفقتر و خوشحال ترند، زمانی که می دانند مغز چگونه کار می کند.”
آیا روی شکاف بین علم مغز و اعصاب و تجربیات آموزشی می توان پلی برقرار کرد؟
دوروتی بیشاپ در این باره می گوید: “پل زدن بین این دو، عنوان نوشته ای است که حدود بیست سال قبل توسط فردی به نام “جان بروئر” که چهره برجسته ای در این زمینه است، مطرح شده است. او با توجه دقیق به این نکته گفته است که احساس می کند ما در تلاشیم تا راه مستقیمی از علم اعصاب به آموزش باز کنیم. او بیست سال قبل گفت که آنچه در اینجا به عنوان مرحله واسط نیاز داریم روانشناسیِ شناختی است. ضرور است که این سخن تکرار شود.”
اما جودی ویلیز نظر متفاوتی دارد: “زمانی که مردم درگیر ارتباط و گفتگو بین خود می شوند، ما بهترین و موثر ترین ابزار تحقیق و ارزیابی را در اختیار داریم. به این فکر کنیم که معلمان با آگاهی به برخی کارکردها، آنرا برای آزمایش در اختیار دانشمندان قرار می دهند و از کارکرد آن ابراز اطمینان می کنند. این پلی پایدار ایجاد می کند که بر سه ستون استوار است: روانشناسیِ شناختی، علم اعصاب و مربیان.”
نسخه کامل این گزارش را می توانید در برنامه جهان دانش ببینیدVer video "آیا ارتباطی بین علم مغز و اعصاب و تجربیات آموزشی وجود دارد؟"