آنجلیکا؛ روایت سرکوب جنسیتی دوران ویکتوریایی انگلستان
تولد نخستین نوزاد از رحم پیوندی
برای بار نخست در تاریخ، در سوئد نوزادی از رحمی پیوندی به دنیا آمد. مادر این نوزاد زنی ۳۶ ساله است که بدون رحم متولد شده است. حالا او به لطف پیوند رحم دوست ۶۰ ساله اش به بدن خود، مادر شدن را تجربه کرده است.
نوزاد که در ماه سپتامبر و زودتر از موعد به دنیا آمده، پسر است و ۱ کیلو و ۸۰۰ گرم وزن دارد. این عمل هنوز به صورت گسترده انجام نمی گیرد و تحقیقات بر روی آن در جریان است.
متس برانستورم، پروفسور رهبر گروه پیوند رحم از دانشگاه گوتنبرگ سوئد می گوید: «همه چیز به نتایج تحقیقات آتی بستگی دارد. فکر می کنم برای اینکه این عمل به عملی کلینیکی و معمولی بدل شود سال های زیادی زمان لازم است.»
هویت زوجی که از طریق این روند صاحب فرزند شدند اعلام نشده اما می دانیم مادر، تخمدان های فعالی داشته است. عمل پیوند تا کنون روی ۸ زن دیگر نیز صورت گرفته که در حال حاضر دو نفرشان باردار هستند.
لیزا یوهانسون، جراح زنان از دانشگاه گوتنبرگ سوئد می گوید: «به نظر من هر دو بیمار حالشان خیلی خوب است. خوشحالند و البته سلامتی شان در حد مطلوب است، هم خودشان و هم شرکای زندگی شان. در حال حاضر در تلاش تشکیل خانواده ای تازه هستند و ذهنشان درگیر این است. اما سلامتی شان عالی است.»
اختلالات مادرزاد و بیماری سرطان از جمله عواملی هستند که می توانند بر رحم زن و توانایی بارداری وی تاثیر منفی بگذارند. تولد نخستین نوزاد از رحمی پیوندی امیدی تازه در زندگی افرادی است که برای بچه دار شدن دچار مشکل هستند.Ver video "تولد نخستین نوزاد از رحم پیوندی"
نماد مبارزه با خشونت جنسیتی در کنگو از تجربیاتش می گوید
جایزه کنکورد بنیاد شاهزاده آستوریاس اسپانیا امسال به کدی آدزوبا، تعلق گرفت. هیات داوران در مراسم اهدای جایزه به این خبرنگار مبارز حقوق مدنی او را «نماد مبارزه صلح جویانه با خشونت جنسیتی، فقر و تبعیض علیه زنان» خواند. تلاشهای این روزنامه نگار ۳۳ ساله اهل کنگو، برای بسیج افکارعمومی علیه خشونت اعمال شده بر زنان در جمهوری دموکراتیک کنگو، تحسین جهانیان را برانگیخته است. با وی درباره تجربیات و فعالیتهایش گفتگویی انجام داده ایم.
یورونیوز: شما روزنامه نگار و وکیل هستید. مبارزاتی که با خشونت جنسی علیه زنان، انجام داده اید در زندگی حرفه ای شما دیده می شود. از اولین گفتگویتان با یک زن قربانی خشونت جنسی چه خاطره ای دارید؟
کدی آدزوبا: «نتوانستم گفتگو را به پایان برسانم. اولین بار در سال۲۰۰۰ بود. در محل بودم و زنی را دیدم. می خواستم بدانم چه بر سرش آمده است و این زن چه چیزهایی را تحمل کرده است. میکروفن را جلوی صورتش گرفتم. در چشمانم خیره شد. نمی خواست با من حرف بزند. اصرار کردم. به او گفتم خیلی مهم است که حرف بزند. نگاهی به من انداخت و پرسید مطمئنید می خواهید بشنوید؟ توان شنیدنش را دارید؟ گفتم: البته. دو دقیقه با من حرف زد و بعد، من بلند شدم و رفتم. از او خداحافظی هم نکردم، تشکر هم نکردم. فقط بلند شدم و رفتم. [ یک جورهایی] فرار کردم. چیزهایی را که به من گفت، قبلاً هم می دانستم، اما تا آن موقع آنها را از زبان کسی که خودش قربانی است، نشنیده بودم. به همین دلیل فرار کردم.
یورونیوز: این گفتگو چه تأثیری بر شما داشت؟
کدی آدزوبا: «از آن موقع با خودم عهد کردم که هر آنچه در توان دارم [برای این زنان] انجام دهم. هر کاری که با دانش اندکم از دستم بر می آید، انجام دهم تا در بهتر کردن شرایط زندگی این زنان نقشی داشته باشم. کار بزرگی نمی توانم بکنم زیرا امکانات زیادی ندارم. من تها یک میکروفن دارم، یک میکروفن برای افشای اطلاعات، برای اینکه از آنچه بر سر این زنان می آید، پرده بردارم.»
یورونیوز: یک قربانی برای اینکه همیشه قربانی نباشد، باید چه راهی را برود؟
کدی آدزوبا: «در وهله اول به زمان نیاز دارد. صحبت از یک روز، دو روز، یک ماه، دو ماه و پنج ماه نیست. متاسفانه حتی صحبت از دو سال هم نیست. چندین سال، شاید پنج سال، شش سال، یا حتی ده سال وقت لازم است تا آثار زخمهای فیزیکی، پارگی ها، آسیبها و شکنجه ها از بین برود. بدن فرد باید التیام پیدا کند. اولین چیز همین است: التیام جسمی. بعد از این باید به کمک درمانهای روانی-اجتماعی و روان درمانی آثار روحی این زخم ها التیام پیدا کند و اگر اینها اثر کرد، باید سراغ درمان های گروهی رفت. سپس باید روی این موضوع کار شود که وی همراه با گروه در جامعه ای که از آن طرد و حذف شده بود، دوباره پذیرفته شود. و این پذیرش اجتماعی باید با پذیرش اقتصادی نیز همراه باشد که خیلی مهم است. در غیر اینصورت این زنان دچار فقر می شوند چون راه خود را در جامعه گم کرده اند.»
یورونیوز: آیا این درمان کامل بدون مجازات کسانی که زن را به این روز انداخته اند، امکان پذیر است؟
کدی آدزوبا: «خیر، بدبختانه ممکن نیست. درمان، بدون مجازات ستمکاریها کامل نیست، زیرا عاملان و کسانی که مرتکب این اعمال شده اند، آزادنه می گردند. تقصیرکار و گناهکار آزاد است و زن ستمدیده وقتی این چیزها را می بیند، می بیند کسانی که این کارها را با او کرده اند آزادند، بیشتر رنج می کشد. این آسیب فقط منحصر به این زنها نیست بلکه شامل همه ما و همه جامعه می شود.»
یورونیوز: شما به دلیل محکوم کردن خشونتها و جنایات علیه زنان، مورد تهدید قرار گرفته اید و مجبور شده اید، وطنتان را ترک کنید. چگونه می توان با ترس، زندگی و کار کرد؟
کدی آدزوبا: «وقتی تهدید می شوم به این دلیل است که کاری کرده ام، مثلاً یکی از عاملان این خشونتها را تحریک کرده ام یا نظام را به چالش گرفته ام. اما این زنان، اینها چه کسی را به چالش گرفته اند؟ هیچکس را. هیچ کاری نکرده اند، اما قربانی بدترین خشونتهایی هستند که قابل تصور نیست. همین به ما جرئت می دهد. درست است وقتی این پیام را دریافت می کنید” اگر به کارت ادامه دهی دو گلوله به سرت شلیک خواهد شد“، می ترسید. اما کسی که می خواهد شما را بکشد، برایتان پیام اس ام اس نخواهد فرستاد. مستقیماً سراغتان خواهد آمد.»
یورونیوز: کلید برقراری صلحی پایدار در جمهوری دموکراتیک کنگو در دست کیست؟
کدی آدزوبا: «همه. همه مسئولند. صلح یک مسئله جهانی است. نخست کارگزارها، آنهایی که مستقیماً مسئولیت حفظ جان و مال مردم را بر عهده دارند و از این نظر دولت کنگو را مسئول می دانم. به همین میزان نیز جامعه مدنی مسئول است، یعنی ما. ما باید از این دولت پشتیبانی کنیم تا کارش را بهتر انجام دهد. کشورهای ناحیه هم مسئولند، کشورهای پیرامون ناحیه دریاچه های بزرگ آفریقا، و همه همسایه های جمهوری دموکراتیک کنگو. قاره آفریقا هم مسئولیت دارد، نسبت به کشورهای آفریقایی مسئولیت دارد. اتحادیه آفریقا باید به وظایفش عمل کند و مشکلات را بشناسد و علیه [عاملان این خشونتها] وارد عمل شود. سپس مسئولیت از مرزها فراتر می رود، فراسوی دریاها می رود و متوجه جامعه جهانی می شود. جنگها و درگیری ها در کنگو قبل از هر چیز بر سر مشکلات اقتصادی است. ارتباط های فراوان، مستقیم و غیرمستقیم، وجود دارد که عامل تأمین مالی گروههای مسلح هستند که منافع اقتصادی گروه های خاصی را تأمین می کند. این منافع اقتصادی عامل مرگ شش میلیون مردم کنگو و اِعمال خشونت جنسیتی بر بیش از پانصد هزار زن بوده است. بنابراین مسئولیت این وضعیت بر دوش همه است و هر کسی باید پاسخگوی اعمال خودش باشد. تنها به این صورت است که عدالت برقرار خواهد شد.»
یورونیوز: در تاریخ کنگو جنگهای فراوان رخ داده، اما این تاریخ شاهد مبارزه دائمی زنان در حمایت از صلح هم بوده است. ما در اروپا، قاره ای که این جایزه را به دلیل تلاشهایتان به شما اهدا کرده است، از مبارزات زنانVer video "نماد مبارزه با خشونت جنسیتی در کنگو از تجربیاتش می گوید"
آخرین خواسته ریحانه جباری قبل از اجرای حکم اعدام
OK
آخرین خواسته ریحانه جباری قبل از اجرای حکم اعدام
ریحانه جباری، زن جوان ایرانی که روز شنبه به دار آویخته شد، در وصیتنامه صوتی که پیش از اعدام ضبط شده از مادرش می خواهد تا کلیه اعضای بدن وی را اهدا کند.
ریحانه جباری هفت سال پیش به اتهام قتل بازداشت شد. او در جلسات دادگاه همیشه تکرار کرد که برای دفاع از خود در برابر تعرض جنسی مرتضی سربندی، پزشک ۴۷ ساله و کارمند سابق وزارت اطلاعات مرتکب این قتل شده است.
ریحانه در بخشی از وصیتنامه خود خطاب به مادرش می گوید: «نمی خواهم زیر خاک بپوسم. نمی خواهم چشم یا قلب جوانم خاک شود. التماس کن که ترتیبی داده شود که به محض دار زدنم، قلب، کلیه، چشم، کبد، استخوان ها و هر چیزی که قابل پیوند زدن است، از بدنم جدا و به کسی که نیاز دارد، هدیه شود. نمی خواهم گیرنده عضو، نامم را بداند، گلی برایم بخرد یا حتی فاتحه ای برایم بخواند.»
برای شنیدن فایل صوتی اینجا کلیک کنید
با وجود درخواستهای فعالان حقوق بشری در داخل و خارج از ایران برای توقف مجازات اعدام ریحانه جباری، مقام های ایران حکم اعدام وی را روز شنبه به اجرا گذاشتند.
اعدام خانم جباری باعث واکنشهای بسیاری در ایران و محکومیت این اقدام از سوی مقام ها و نهادهای بین المللی شد.
روز سه شنبه سه تن از اعضای گروه فمن در مقابل سفارت ایران در برلین در اعتراض به اعدام ریحانه جباری تجمعی برهنه برگزار کردند.
بخشی از متن وصیت نامه صوتی ریحانه جباری در پی می آید:
شعله جان، امروز فهمیدم که چه اتفاقی افتاده؛ فهمیدم حالا دیگر در نوبت اجرای حکم قصاص قرارگرفته ام. از تو گله دارم که چرا خودت به من نگفتی که به آخرین صفحهٔ کتاب زندگی ام رسیده ام. به نظر تو این حق من نبود که بدانم؟! تو که میدانی چقدر از غمگین بودنت شرم زده ام، چرا فرصت عذر خواهی و یا بوسیدن دست خودت و بابا را برایم کوتاه تر کردی؟!
دنیا به من اجازهٔ نوزده سال زندگی را داد، آن شب شوم می باید من کشته می شدم، جسدم در گوشه ای از شهر می افتاد و بعد از چند روز نگرانی، پلیس شما را برای شناسایی ام به پزشکی قانونی می برد و تازه آنجا می فهمیدید که به من تجاوز هم شده!
قاتل هرگز پیدا نمی شد زیرا ما زر و زور آن ها را نداریم و همهٔ شما رنجور و شرم زده به زندگی تان ادامه می دادید، چند ماه یا چند سال بعد هم دق می کردید و تمام!
اما با آن ضربهٔ لعنتی، قصه عوض شد، جسدم نه در بیابان ها، که در گور زندان «اوین» و بندهای بالا و پایین و انفرادی و حالا در زندان گور مانند شهر ری رسیده است. اما تسلیم سرنوشت باش و هرگز گلایه نکن!
تو بهتر از من می دانی، مرگ پایان زندگی نیست! تو یادم دادی هر انسانی به دنیا می آید تا تجربه ای کسب کند و درسی یاد بگیرد و با هر تولد، رسالتی بر دوش انسان گذاشته می شود. من یاد گرفتم که گاهی باید جنگید.
یادت هست داستان نیچهٔ فیلسوف را برایمان می گفتی که به مرد گاریچی که به اسبش شلاق می زد، اعتراض کرد و صاحب اسب شلاق را به سر و صورت نیچه کوبید و در نهایت به مرد سنجابی. تو می گفتی، او به همه یاد داد که در راه خلق یک ارزش باید ایستاد، حتی اگر بمیری! تو به ما یاد دادی که در گیرودار مدرسه، دعوا ها و چقولی های کودکانه باید خانم بود. یادت هست چقدر روی رفتار ما تأکید داشتی؟! تجربه ات غلط بود!
وقتی به حادثه پرت شدم، آموزشم کمکی به من نکرد. رفتار آرامم در دادگاه مرا به خونسردی در قتل و جنایت کار بی رحم بودن متهم کرد. اشک نریختم، التماس نکردم و کولی وار هوار نزدم. چون به حمایت قانون اطمینان داشتم، اما متهم شدم به بی تفاوتی در برابر جنایت.
می بینی! من که حتی پشه ها را نمی کشتم و سوسک را با شاخکش بیرون می انداختم، شدم جانی، آن هم با قصد قبلی! رفتارم با حیوانات تمایل به پسر بودن تعبیر شد و قاضی حتی به خودش زحمت نداد که توجه کند. هنگام حادثه ناخن هایم بلند و سوهان کشیده بود و بی توجه به این گفت که من بوکسر بوده ام.
چه خوش خیال بودیم که از قضات توقع عدل و داد داشتیم. او هرگز از خود نپرسید که آیا دست هایم ضمانتی ورزشکاران به خصوص ورزشی مثل بوکس را ندارد. در این کشور که تو عشقش را در دلم کاشتی، هیچ کس مرا نخواست و هیچ کس حمایتم نکرد، وقتی زیر ضربه های بازجو فریاد می زدم و رکیک ترین الفاظ را می شنیدم. وقتی آخرین نشانهٔ زیبایی را از خودم دور کردم و موهایم را تراشیدم جایزه گرفتم، یازده روز انفرادی!
شعله جان گریه نکن به چیزهایی که از من می شنوی! من همان روزهای اول در آگاهی، وقتی پیر دختری به اسم مأمور آگاهی از خجالت ناخن هایم درآمد، فهمیدم زیبایی چیزی نیست که مطلوب این دوره باشد، زیبایی ظاهر، زیبایی افکار و آرزوها، زیبای خط، زیبایی چشم و بینش و حتی داشتن صدایی خوش.
مادر عزیزم، جهان بینی من عوض شده و تو مسئولش نیستی. حرف هایم تمامی ندارد و همه را به کسانی داده ام تا اگر زمانی دور از چشم تو و بی خبر اعدامم کردند، به تو برسانند. من ارثیهٔ کاغذی فراوانی برایت گذاشته ام.اما قبل از مرگ چیزی می خواهم که تو باید با تمام توان از هر راهی که می توانی برایم فراهم کنی. در واقع این تنها چیزی است که از این دنیا، کشور و از تو می خواهم. می دانم برای این کار نیاز به زمان داری، به همین دلیل این بخش از وصیت نامه ام را زودتر به تو می گویم.
تو را به خدا اشک نریز و گوش کن! از تو می خواهم به دادگاه بروی و تقاضایم را بگویی. از داخل زندان امکان نوشتن چنین نامه ای را که به تأیید رئیس زندان برسد، ندارم و تو باید یک بار دیگر برایم عذاب بکشی. این تنها چیزی است که اگر برایش التماس کنی ناراحتم نمی کند، هرچند بارها به تو گفته ام برای نجاتم از اعدام التماس نکن.
مهربان مادرم، شعله جانم، عزیزتر از جانم، نمی خواهم زیرخاک بپوسم. نمی خواهم چشم یا قلب جوانم خاک شود. التماس کن که ترتیبی داده شود که به محض دار زدنم، قلب، کلیه، چشم، کبد، استخوان ها و هرچه که قابل پیوند زدن است، از بدنم جدا و به کVer video "آخرین خواسته ریحانه جباری قبل از اجرای حکم اعدام"